پیر طریقت

اینجا چاه تنهایی من است

پیر طریقت

اینجا چاه تنهایی من است

شمس

مانده بودم که او را چه بنامم، بزرگ، شیخ، استاد...، هیچ کدام به دلم نمی نشست، هر کدام برایم تداعی خاطره ای بد بودند، ناگهان ماجرای دیدار مولانا و شمس به یادم افتاد؛

شمس، شمس آری شمس می گویمش...

کلامش را اینگونه شروع کرد: اگر دین ندارید آزاده باشید، این کلام حسین ع معانی زیادی دارد، بعضی ها میگویند حسین ع این را به دشمنانش گفت، شما بروید ببینید او به محبین و دوستانش چه گفته.

یکبار شروع کردی از باب مسلمانی و محب و یا شیعه، چه شد؟ به کجا رسیدی...

حالا مدتهاست که از حرکت خسته ای، حتی نمی توانی به سلوک فکر کنی، اخلاقیات برایت بی اهمیت شدند، روحت حوصله و کشش ندارد

حالا بیا از آزادگی شروع کن، از فتوت، از جوانمردی...

گفتم: من خیلی گرفتارم، رفتارم، گفتارم و کردارم وزری شده برگردنم، نمی توانم؛

گفت: برای همین گفتم آزاده باش نگفتم دیندار؛ برو و به جوانمردی فکر کن...

حال خوشی داشتم هرچند که از چند روز مانده بود به محرم فکر خوارج رهایم نمیکرد، ولی با شروع محرم باب عجیب و خوبی برایم باز شده بود.

از فکر کردن به جوانمردی حظ میبردم سالها بود این احساس را نداشتم شروع دوباره همیشه مثل تولدی دوباره است، حتی تکرار کلمه جوانمرد برایم شیرین بود.

نظرات 1 + ارسال نظر
حس غریب شنبه 4 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 04:52 ب.ظ


میخواین جوانمرد قصاب رو تنها نذارین؟
خدایا از این شمس ها هم نصیب و روزی ما بفرما

آمین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد