پیر طریقت

اینجا چاه تنهایی من است

پیر طریقت

اینجا چاه تنهایی من است

دین بازی

رو به رویم نشسته بود و با سعی و تلاش ازم میخواست کاری را انجام بدهم، وقتی که دید زیر بار نمیروم خواست از راه دیگر وارد شود شاید پیش خودش گفت بگذار از راه خودش وارد شوم.

سینه ای صاف کرد و باد را به گلو انداخت و با حالتی معنوی گفت: برای خدا این کار را بکنید اصلا شما تکلیفی به این کار نگاه کنید...

من که بیزار از دین بازی زمانه بودم گفتم: من فقط برای پول کار میکنم و برای خدا کاری انجام نمیدهم

فکر میکنم برق سه فاز از سرش پرید، با تعجب نگاهی کرد و...

در دلم خوشحال بودم از اینکه دین را برای خودم هزینه نکردم، از اینکه مجال دین بازی را در حد خودم بستم و...

حالا این روزها احساس تکلیف ها هرروز از یک طرف سر بیرون می آورد، و مدام با خودم از احساس تکلیف سخن میگویم

چرا همه برای بدست آوردن یک پست و مقامی احساس تکلیف میکنن و کسی برای دادن پستش به فرد توانمندتر احساس تکلیف نمیکند؟

چرا کسی احساس تکلیف نمیکند که یک شب گرسنه بخوابد به یاد گرسنگان شهر(اگر بگویید خوب از کجا میدونید شاید گرسنه بخوابد در جواب میگوییم گرسنه خوابها علایمی دارند که اینها ندارند)

مثل اینکه این روزها ما به جا دینداری داریم دین بازی میکنیم

چه زیبا مادرمان فرمود که دین برای مردم آب دهانیست که هرجا به آن نیاز داشتند در دهان نگه میدارند وهرگاه به آن بی نیاز بودن تف میکنن

وامصیبتا!!