امروز روز ولادتت هست و من از صبح ذکر یا مولاتی یا فاطمه اغیثینی رو گرفتم.
میدونی دخترا همه درد دلشون رو همه غمهاشون رو به مادرشون میگن.
من هم یکی یکی دردها و غمهام رو به تو میگم، تویی که همیشه برام مادری کردی،
چقدر دلم برای آغوشت تنگ شده
هیچ وقت یادم نمیرود شبی را که مرا در آغوش گرفتی و من در موقع حلقه دستانت به دور خودم بود که فهمیدم چرا مادر تموم عالمی
بیا بیا و سری به دخترکت بزن که باز در آماجی در دردها گرفتار آمده بیا که هیچ پناهی به غیر از تو ندارد، بیا که هنوز زنان سیلی میخورند...
رو به رویم نشسته بود و با سعی و تلاش ازم میخواست کاری را انجام بدهم، وقتی که دید زیر بار نمیروم خواست از راه دیگر وارد شود شاید پیش خودش گفت بگذار از راه خودش وارد شوم.
سینه ای صاف کرد و باد را به گلو انداخت و با حالتی معنوی گفت: برای خدا این کار را بکنید اصلا شما تکلیفی به این کار نگاه کنید...
من که بیزار از دین بازی زمانه بودم گفتم: من فقط برای پول کار میکنم و برای خدا کاری انجام نمیدهم
فکر میکنم برق سه فاز از سرش پرید، با تعجب نگاهی کرد و...
در دلم خوشحال بودم از اینکه دین را برای خودم هزینه نکردم، از اینکه مجال دین بازی را در حد خودم بستم و...
حالا این روزها احساس تکلیف ها هرروز از یک طرف سر بیرون می آورد، و مدام با خودم از احساس تکلیف سخن میگویم
چرا همه برای بدست آوردن یک پست و مقامی احساس تکلیف میکنن و کسی برای دادن پستش به فرد توانمندتر احساس تکلیف نمیکند؟
چرا کسی احساس تکلیف نمیکند که یک شب گرسنه بخوابد به یاد گرسنگان شهر(اگر بگویید خوب از کجا میدونید شاید گرسنه بخوابد در جواب میگوییم گرسنه خوابها علایمی دارند که اینها ندارند)
مثل اینکه این روزها ما به جا دینداری داریم دین بازی میکنیم
چه زیبا مادرمان فرمود که دین برای مردم آب دهانیست که هرجا به آن نیاز داشتند در دهان نگه میدارند وهرگاه به آن بی نیاز بودن تف میکنن
وامصیبتا!!
داشتم به قدرت فکر میکردم
چیز عجیبی است، خیلی عجیب
اگر آن را از ذره ای تا بی نهایت تصور کنی، آن وقت عجیب تر می شود
متعجب هستم هرکس به هر اندازه از آن دسترسی پیدا میکند کمال استفاده را میبرد، دیگر نیاز به منطق و عقل و استدلال ندارد
واقعا اگر قدرت نبود دنیا چگونه بود؟
اگر قدرت نبود تعامل رییس و کارمند چگونه بود؟
اگر قدرت نبود رفتار پدر و مادر چگونه بود؟
اگر قدرت نبود اداره امور چگونه بود؟
شاید اگر قدرت نبود دنیا زیبا تر بود...
گاهی برای حرف زدن دنبال کسی میگردی ولی پیدا نمیکنی
پیدا هم بشود نمیدانی چه بگویی
دلت مدام دنبال چیزی میگردد که میداند پیدا نمیشود دنبال گشتنش تازگی نداره عمری است که میگردد
کلافه ام کرده از بس که بهانه چیزی را گرفته که نمیداند چیست هرچه برایش مصداق می آورم پس میزند
میدانم مسکن این کلافگی چیست، خودم را بسیار مشغول کنم و در امور مختلف گم بشم، ولی انگار اوستا ما را در این دربدری دوست دارد، شاید هم این به مصلحت باشد، نمیدانم
فقط میدانم خیلی خسته ام اما نه خستگی که با یک شب خواب و یه روز استراحت رفع بشه این خستگی نیاز به یه خواب ابدی داره
چند روزی میشه که رییس جمهور عزیز خانم وزیر رو عزل کرد یا به قول خودمون انداختش بیرون، خوب طبیعی که خیلی سر و صدا بلند بشه و بچه مذهبی ها دادشون در بیاد و مدیران متعهد سری به تأسف تکان بدهند، ولی من توی این مدت مدام به یه چیزی فکر میکردم
خوب خیلی طبیعیه وقتی یه نیرو با مدیر به اختلاف میرسه، مدیر می اندازش بیرون شاید به جرأت بشه گفت که هرکس چندسالی سابقه مدیریت داشته باشه حتما یه همچین تجربه ای داره تازه بعضی مدیران هستند که بخاطر اختلافشون با یکی دیگه، کس دیگری رو می اندازن بیرون، مثلا یکی از فامیلهاشون رو...
حالا چرا این کار رییس جمهور محبوب باید کارش باعث تعجب و نارارحتی همه بشه؟؟؟؟؟